باران...
یک "باران" می گویی٬
هزاربار خیس می شوم زیرِ رگبارِ صدایت...
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۰ ساعت ۳:۱۷ ق.ظ توسط نــيـــــــروانـا
|
یک "باران" می گویی٬
هزاربار خیس می شوم زیرِ رگبارِ صدایت...
هيچگاه دزد خوبي نميشوي!
اين را وقتی فهمیدم که نگاهت را از من دزدیدی!
لکه ای بر پنجره مانده است
از تمام آب های جهان
قطره ای بر گونه ی تو
و مرزها آنقدر نقاشی خدا را خط خطی کردند
که خون خشک شده
دیگر نام یک رنگ است
از فیل ها
گردنبندی بر گردن هایمان
و از نهنگ
شامی مفصل بر میز
فردا صبح
انسان به کوچه می آید
و درختان از ترس
پشت گنجشکها پنهان می شوند
گروس عبدالملکیان